زینب بقتلگه بحسین کرد این خطاب
زینب بقتلگه بحسین کرد این خطاب......روی توصفحه صفحه وهر صفحه آفتاب
نور از جبین تو ز زمین تا به آسمان........تابیده لمعه لمعه وهرلمعه ماهتاب
این جسم نازپرور زهراست اینچنین......افتاده پاره پاره وهرپاره چون کباب
ابر بلا به پیکر تو تیرهای کین.......با دیده پشته پشته وهر پشته بی حساب
مهلت ندارم آنکه دهم غسل نعش تو.....از چشم چشمه وهر چشمه خون ناب
مارا برهنه سر بنگر بر شتر سوار
باموی حلقه حلقه وهر حلقه پیچ و تاب
لشکر به طعنه ازپی آزار بیکسان
جمعند جوقه جوقه و هر جوقه کامیاب
از داغ مرگ تازه جوانان گل عذار
دل گشته رخنه رخنه وهر رخنه چون حباب
بنگر چگونه محمل زینب مرصع است
از اشک دانه دانه و هر دانه در ناب
در گل نشسته ناقه ز پس ریختم به خاک
از دیده رشحه رشحه و هر رشته چون سحاب
ده رخصتی مرا که بسوزم جهان تمام
از آه شعله شعله و هر شعله چون شهاب
فارغ ز بهر جائزه می خواهد از خدای
فردوس روضه روضه وهر روضه پر شراب
فارغ